یاد نوشت

این وبلاگ صرفا مجموعه ای است از یادداشت های پراکنده و آزاد من از احساسات و افکاری که گاه دارم هرچند که در بیان آنها ناتوانم. حرف نوشت ها صرفا نظر شخصی من است و هیچ جنبه دیگری بجز بروز تصورات و عواطف درونی ندارد.

یاد نوشت

این وبلاگ صرفا مجموعه ای است از یادداشت های پراکنده و آزاد من از احساسات و افکاری که گاه دارم هرچند که در بیان آنها ناتوانم. حرف نوشت ها صرفا نظر شخصی من است و هیچ جنبه دیگری بجز بروز تصورات و عواطف درونی ندارد.

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

چند سال پیش مدتی که  احساس می کردم ذوق شعر دارم و به دنبال شناخت عناصر شعر و ساختمان و اثر و معنا و مفهوم و مکاتب آن بودم و بدنبال جستجوهای بسیارم از انواع کتاب های تعریفی و توضیحی و انواع سبک های نو و قدیمی  و هایکو و غیر هایکویی و... سر از کتاب روزنه محمد کاظم کاظمی در آوردم، آن روزها اتفاقا خواهر بزرگترم در سری نشست های نقد شعر در دری شرکت میکرد و تعریف و تمجیدهایش از جلسات و حضور استادانی چون ابوطالب مظفری و محمدکاظم کاظمی مرا بیشتر نسبت به شناخت اینکه شعر چیست و شاعر کیست کنجکاو می کرد همین شد که به سراغ کتاب روزنه رفتم و البته دست از پا درازتر برگشتم و از آن هیچ نفهمیدم همیشه فکر میکردم  مشکل از قدرت درک من است که نمیتوانم از چیستی این جریان سر در بیاورم( البته کمی سن من شاید در این مورد بی تاثیر نبوده باشد)  تا اینکه باز هم جرأت به خرج دادم و دست به دامن کتاب دیگری شدم و آنچه با آن تجربه کردم صفحه صفحه لذت بود و دنیا دنیا دریچه تازه از شناخت این بحر،  کتاب ابتدا شاعر را معرفی میکند و کمک می کند بهتر بدانیم چه کسی شاعر است آنجا که میگوید: شاعر (به عنوان بیمار، جنایتکار، نفرین شده و دانشمند برتر)  باید زبانی پیدا کند که،  در مقام مقایسه با رمزگان موجود،  دیوانگی باشد. 

می گوید: اولین درس کسی که می خواهد شاعر باشد،  شناخت کامل خویشتن است. 

او روح خود را می کاود،  وارسی می کند،  می آزمایش و فرا می گیرد.  به محض اینکه آنرا شناخت، باید پرورشش دهد... به نظر ساده می آید... اما کاری که باید بکند این است که برای خود روحی شگرف و دیو آسا بسازد..  و نهان بین نقطه مقابل کسی است که آنچه را می داند بیان می‌کند.  شاعر مانند پرومته که با دزدیدن آتش خدایان،  قوانین "زئوس" را زیر پا می‌گذارد،  ابداعاتی ناشنیده را از جهانی دیگر می آورد. و سرانجام جهش های شاعر او را تا ستاره ها می برد:" من از برج ناقوس تا برج ناقوس طناب کشیده ام و از پنجره به پنجره گردنبند گل و از ستاره به ستاره زنجیرهای طلا،  و می رقصم. "

کتاب در قسمت معرفی شارل بودلر(پدر سمبولیسم) می گوید: شعر بیشتر از آنکه سرمستی درون باشد،  میدان اندیشه است. 

ضمنا فوران احساسات و آموزش فلسفی هم در قلمرو شعر نیست. علاوه بر آن،  شعر شرح و توصیف و نکته پردازی هم نیست. واقعیت به خودی خود"  پیوسته زشت" است. کار شاعرانه حقیقی تخیل است،  نه به عنوان آفریدن جهانی خیالی،  بلکه کشف "فوق واقعیتی" که در دنیا وجود دارد،  اما تنها ذهن هایی با قدرت خاص می توانند آن را کشف کنند. 

نووالیس می گوید:"شعر واقعیت مطلق است،  هر چیزی هرچه بیشتر شاعرانه باشه بیشتر حقیقی است. " و نیز می گوید:" هر فرودی در خویشتن،  یعنی هر نگاهی به درون خویش،  در عین حال صعودی است و رو به بالا و نگاه به واقعیت حقیقی خارجی"

از مطالعه کتاب دریافتم که ادبیات سمبولیست تنها محدود به غرب نمی شود بلکه حتی در کشورهایی نظیر ترکیه هم شاعرانی مانند احمدهاشم با آن آشنا بوده اند و در آثار خود به خوبی آنرا نشان می دادند.  

احمد هاشم به عنوان اولین شاعر سمبولیست در ادبیات ترکیه ظاهر شد و شعری را به عالم ادب عرضه کرد که تا حدی حالات و مفاهیم شعر بودلر و مالارمه را داشت. 

قسمت‌هایی از مقاله او که در آن عقاید مالارمه را به وضوح بیان می کند! 

"پیش از هر چیز این نکته  را باید اعتراف کنم که هنوز نمی دانم منظور از معنی و مفهوم در شعر چیست؟  آیا آنچه فکر نامیده می‌شود مجموعه ای از مطالعات مبتذل است، داستان است، مضمون و مقاله است؟ و آیا وضوح عبارت از این است که این نوشته ها به راحتی درک شود؟ آنان که چنین مشخصاتی را برای شعر ضروری می شناسند شعر را با چیزهایی از قبیل تاریخ،  فلسفه،  سخنرانی و بلاغت در هم می آمیزند و از چهره علائم اصلی آن بی خبرند و چیزی نمی شناسند... 

"و حال آنکه شاعر نه پیام آور حقیقت است، نه انسانی بلیغ و نه واضع قانون. 

زبان شعر برای این نیست که مانند نثر فهمیده شود. زبان شاعر برای این نیست که به راحتی درک شود. بلکه برای این به وجود آمده است که فقط احساس شود و در واقع زبان حد واسطی است بین موسیقی و سخن. 

سرّ من از ناله ی من دور نیست   

          لیک چشم و گوش را آن نور نیست.            "مولوی" 

می توان گفت که شعر لفظی است که قابل تبدیل به نثر نیست.  کاویدن شعر در جستجوی معنی آن درست مانند این است که پرنده ی کوچکی را که نغمات او ستارگان شب های تابستان را غرق رعشه می کند،  برای خوردن گوشتش بکشیم. 

"در شعر آنچه بیش از همه حائز اهمیت است معنی کلمات نیست،  بلکه ارزش تلفظ جمله است.  هدف شاعر این است که وضع هر کلمه را در جمله و تماس و تصادم آن را با سایر کلمات و آمیزش اسرار آمیز آنها را با هم طوری ترتیب دهد که از صداهای لطیف،  صمیمانه، دیوانه وار یا خشن  آنها احساس هایی سیال و لطیف  و یا گزنده و موذی،  کند و یا سنگین و یا تند و سریع برانگیزد و از ثموجات موسیقی حالتی نا محدود و مؤثر ایجاد کند که ارزش آن فوق معنی کلمات است. "

  • مهدیه

نظرات  (۱)

خیلی قشنگ بود..
زیبا بیان کرده
منم دقیقا همین حالات رو تجربه کردم، برای اولین بار زمانی که دوم دبیرستان بودم تونستم بفهمم شعر چیه و یاد گرفتم باهاش ارتباط برقرار کنم.
اونموقع از تمامی معلمهای قبلی شکایت داشتم که چرا ب ما درک کردن شعر رو یاد ندادن، چرا سعی در به نثر ذراوردن شعر داشتن، چرا فقط معنی میگفتن ک ما زیر شعر بنویسیم و برا امتحان جوابی داشته باشیم.
چرا ک اون زمان باخوندن کتابهای مختلف شعری و درامدی بر شاعرش، متوجه شده بودم ک شعر اصلا معنی نداره! شعر فقط شعره، زمانی متوجه میشی که از دیدگاه شاعر نگاه کنی و باهاش همراه شی و با دل درکش کنی..

سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را ان نور نیست.

ممنونم مهدیه خانم
پاسخ:
احسنت. تشکر از شما 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی