یاد نوشت

این وبلاگ صرفا مجموعه ای است از یادداشت های پراکنده و آزاد من از احساسات و افکاری که گاه دارم هرچند که در بیان آنها ناتوانم. حرف نوشت ها صرفا نظر شخصی من است و هیچ جنبه دیگری بجز بروز تصورات و عواطف درونی ندارد.

یاد نوشت

این وبلاگ صرفا مجموعه ای است از یادداشت های پراکنده و آزاد من از احساسات و افکاری که گاه دارم هرچند که در بیان آنها ناتوانم. حرف نوشت ها صرفا نظر شخصی من است و هیچ جنبه دیگری بجز بروز تصورات و عواطف درونی ندارد.

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

افسردگی

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۲۳ ق.ظ
چند وقتی هست احساس افسردگی میکنم، این حس گاها با نوعی احساس گناه هم همراه هست، لااقل گناه شاد نبودنم. امشب دیدم توی دفترم این متن رو نوشتم و وقتی خوندمش خدارو شکر کردم که کمی از این حال و هوا اومدم بیرون و شدت و وخامت اوضاع کمتر شده متن روزهای خیلی آشفته ام اینه:

قرار نبود به این زودی ها خودم را ببخشم. قرار نبود فراموش کنم آن همه حماقت و گناه نابخشوده خود را. می خواستم حالا حالاها خودم را زجر بدهم. 
مویه و زاری کنم و عزا بگیرم، می خواستم قبل از مرگ به تشییع جنازه خودم بروم دوست داشتم برای خودم قبر سفارش دهم و دنبال متن روی سنگ بودم. چنان نفرتی از خودم سراسر وجودم را فراگرفته بود که توان نگاه کردن به خودم در آینه را هم نداشتم. 
خودم را رها کرده بودم. می توانستم ساعتها گوشه ای کز کنم و حتی تکان هم نخورم، هر لحظه احساس میکردم در حال غرق شدن در قعر سیاهی های درون خودم هستم. این حالت سیاه چسبناک و قیرگون از سر و روی ذهن و اندیشه و احساسم مدام روان بود. 
نمی دانستم چرا این همه احساس عذاب میکنم. نمی دانستم برای منِ ایده آل گرایِ تنها اثر جرم و جنایت هایم این قدر شدید و آنی در من بروز کند و گریبان خاطرم را بگیرد. 
حتی اگر من در اشتباهی تنها نبوده باشم و شخص ثانی و ثالثی در آن سهیم بوده باشند باز هم سهم من از عذاب برای خودم بیشتر بود. آنها را از دروازه بخشش و فراموشی عبور می دادم اما خودم را در سیاه چال کیفر و بازخواست حبس میکردم. برای همین باورم شده بود سهم من از احساسات ندامت بی حد و حصر و وخامت روحی است. شریان های حیاتی من آن هاه قرار بود در من هرگونه شور و شعفی را پدید آورند همه مسدود شده بودند. 
من مانند بیمار مسلوبی بودم که توان حرکت از او سلب شده بود و تمام افکار منفی و حزن آور هر لحظه چون پتکی سنگین به صورت منظم و ریتم وار بر سرم میزد. 
این اندیشه های بیمار گونه چنان بر من حاکم شده بودند که هرگونه ارزش را در درونم نفی میکردند. صدایی درون من می گفت :تو زیبا نیستی، تو تنهایی، تو ضعیفی، تو مریضی، تو یک مجموعه کامل از بخت و اقبال بد هستی. تو دیده نمیشوی. شنیده نمی شوی. تو زود فراموش می شوی. تو درون قلب هیچ کس بذری نکاشته ای که حالا به بار بنشیند. تو کسی را نمی توانی به دنبال خودت بکشانی. تو برای خودت و دیگران(حتی یک نفر جز خودت) شخص شماره اول یا دوم یا سوم نیستی. تو چیزی برای افتخار نداری. چیزی برای ارائه نداری. تو یک اشتباه هستی. تو در حاشیه ای با نور های کم با رنگ های کم با حروف کوچک با اعداد غیر قابل قبول، تو.... 
من آن چنان در تخریب و سرزنش خودم خوب نقش بازی می کردم که حتی اگر هوا ابری بود یا اتوبوسم را از دست می دادم حتی اگر اتفاقی از روی سهو و یا غیر قابل پیش‌بینی و کنترل اطراف من رخ می داد آنرا بر اثر وجودی خودم ربط می دادم( این از شانس و سرنوشت من است). 
گمان می کردم اثرات منفی اطراف من و مجموعه پر و پیمان یاس آورم همیشه پیشاپیش من تمام اتفاقات خوب را از سر راهم به عقب هول می دهند و مثل آهن ربایی آنچه را که نمی خواهم جذب می کنند. 
خسته شده بودم، از خودم، از وضعیت ام از هرآنچه می توانست به من ربط داشته باشد. آرزو میکردم حالا که استعداد و توان ساختن یک زندگی و حال خوب برای خودم را ندارم لااقل کاش دچار مرگ زود رسی شوم. 
مرگی خود خواسته و بدون درد( لااقل در این یک مورد در تمام زندگی) اما این توقع هم برای من زیادی خوش خوشانه بود. 
گویی من محکوم به زندگی بودم! 
  • مهدیه

نظرات  (۲)

ممنونم واقعا..
تلنگر خوبی بود.
همیشه یادم میمونه ک میشه ردش کرد.
مثل شما..
توصیف حس و حال و حال و هوای اون روزهات خیلی تکان دهنده بود..
گویی همه ما گاهی این چنین حسی را تجربه کرده ایم روزهایی.، اما خیلی کمتر.

خوشحالم که اون روزهایت دیگر نیست
خوشحالم که خوشحالی.

انتخاب تصویر هم خیلی عالی بود.
یک دنیا حرف ناگفته دیگر هم توی تصویر هست..
پاسخ:
منم خیلی خوشحالم که تونستم اون دوران رو بگذرونم و به زندگی عادی برگردم همونطور که گفتی همه ما این حالات رو تجربه میکنیم مهم اون جدا شدن و کندن از این حس هست که توش اسیر نشیم. برای شما آرزو میکنم هیچ وقت این احساس دست و پا گیر رو نداشته باشی. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی